حسین ع

ساخت وبلاگ

من ضرر کردم و تو معتمد بازاری
بار ما را نخریدند…تو برمیداری؟!
.
مثل طفلی که زمین خورده دویدم سویت
آمدم گریه کنم، حوصله ام را داری؟
.
داغ یک بوسه دو سال است به جانم مانده
به همین گریه مگر تازه کنم دیداری
.
پدرم گریه کنت بوده و آقا! من هم
به جز از گریه برای تو ندارم کاری
.
کربلایم ببری یا نبری خود دانی
بند قلاده ما را به کسی نسپاری!
.
غزلم در حد یک شاعر درباری نیست
بنویسید مرا گریه کن درباری!

شاعر: رضا وکیل آذر

+ نوشته شده در سه شنبه بیستم اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت 10:2 توسط افسانه ام

من به تو معتادم...
ما را در سایت من به تو معتادم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : afsan70 بازدید : 19 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 11:43